زندگی زناشویی برایم عادی شده است!

زندگی زناشویی برایم عادی شده است!

زندگی زناشویی برایم عادی شده است!

زندگی زناشویی برایم عادی شده است! این جمله اگر درد دل ابراز شده مستقیم افراد نباشد دست کم می توان گفت ظواهر زندگی زناشویی حکایت از این بحران دارد.

شریک زندگی و زندگی زناشویی در گیر و دار زندگی روزمره فراموش می شود.

چون فرد آنقدر با مسائل زندگی روزمره درگیر است که وجود همسر خود را بدیهی می بیند.

این نوع نگرش می تواند موجب ایجاد استرس، افسردگی و ناامیدی شود.

برای برخی افراد، همسر همیشه حاضر است و این یعنی وجودش عادی است تا حدی که اگر او گله کند که ما چرا حرف نمی زنیم، همسرش می گوید: خب چه بگوییم، حرفی نداریم.

و این جمله که مشخص است همواره توسط مرد بیان می شود برای یک زن بسیار آزاردهنده است.

این روابط جزئی از زندگی روزمره به حساب می آید و نوعی تکلیف و اجبار.

در حالی که دل طرف دوم به این خوش است که کسی را دارد که او را دوست می دارد.

زندگی زناشویی برایم عادی شده است!

نشانه های عادی شدن همسر و زندگی زناشویی

زمان مشترک

زمان مشترک آنها بدون کیفیت است و زمان با کیفیتِ خود را معمولا با دوستان خود و افراد دیگر سپری می کنند.

غالبا شاهد هستیم در اغلب زندگی های زناشویی اگر گفتگویی هست در مورد مسائل روزمره صحبت می شود نه گفتگویی احساسی؛

مگر زمان سکس یا مناسبتهایی مثل تولد.

به هر حال بیشتر یاد دو همخانه می افتیم تا زن و شوهر؛

تغییر اولویتها

نشانه دیگر این است که شریک زندگی مثل گذشته در اولویت نمی باشد بلکه روابط کاری، همکاران، سرمایه گذری، ابزار، ماشین و این چیزها در اولویت قرار می گیرد.

نتیجه این رفتارها این است که این افراد مدام از خود صحبت می کنند و توجهی به طرف دیگر ندارند.

این افراد تمایل زیادی به مرکز توجه بودن  و مورد تشویق قرارگرفتن، دارند.

زمانی که طرف مقابل به زندگی مشترک بی توجه شده و خودگرا می شود، طرف دیگر یا حتی متوجه این موضوع نمی شود و فکر می کند همه چیز مرتب و عادی است.

و یا با تصور این که مورد توجه قرار نمی گیرد در لاک خود فرو می رود.

نتیجه اینکه در جایی که دو نفر با هم زندگی می کنند دیگر “مایی” وجود ندارد؛

نقاط مشترک به حداقل تقلیل یافته، اعتماد و تفاهم گم می شود و این موضوع زمینه دلسردی را فراهم می کند.

تغییر وضعیت تماس فیزیکی

نوازشها و ارتباط فیزیکی و جنسی به حاشیه رفته و میزان آن به حداقل می رسد و کاریرد کلمات عاشقانه یا بی مفهوم می شود یا از روی اجبار و دلخوشی همسر مورد استفاده قرار می گیرد.

احترام

میزان احترام به طرف دیگر کاهش می یابد آنها با لحنی با هم صحبت می کنند که حتی با کارگر خود حرف نمی زنند.

چه باید کرد؟

گاهی چنین رفتارهایی به دلیل برخی ویژگیهای شخصیتی است گاهی “کودک درون خلاق و فعال” نداشتن، خودخواهیها و کمال گرایی باعث چنین رفتارهایی می شود.

کسی که می خواهد رابطه با همسر و خانواده اش روتبن و عادی نشود باید از چنین خصلتهایی فاصله بگیرد.

از سویی زمانِ باکیفیتِ مفید را وارد رابطه اش کند.

راه عادی نشدن، خلاق بودن است.

راه یکنواخت نشدن، داشتن شور و نشاط است که حتی با تغییر سبک زندگی حاصل می شود.

ارتباط و همدلی

همسران احساس بهتری دارند اگر “ارتباط” بین آنها در زندگی برنامه ریزی شود.

عامل”دوستی” به زندگی زوجین ثبات می بخشد و باعث تقویت حس ما در آنها می گردد.

عامل “ارتباط” نباید با روتین(عادت) برابر قرار داده شود.

مثلا اگر یک روز تعطیل با هدف قبلی مراسمی(پیک نیک) برنامه ریزی و اجرا شود، این یک ارتباط درست است.

بنابراین هر چه یک زوج، زمان مشترک خود را با هدف تر و منظم تر برنامه ریزی کنند، به همان نسبت، خطر بی تفاوتی و عادی شدن در آنها کمتر می شود.

ضمن اینکه تنوع در سبک زندگی، گفتگوها و حرفهای زیادی برای “گفتنهای پر هیجان” ایجاد می کند که زندگی را از یکنواختی در می آورد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *