خشم یا اضطراب
شما با کدام یک را تجربه می کنید؟ خشم یا اضطراب
شاید فکر کنید فردی خشمگین هستید! زود عصبی می شوید و از کوره در می روید؛ حتی ممکن است به اتفاق همسرتان به یک مرکز مشاوره روانشناسی مراجعه کنید و همسرتان شکایت از این داشته باشد که شما زود از کوره در می روید.
آیا واقعاً مساله پرخاشگری است!؟
به نظر می رسد که این طور نیست! پس بهتر است برای بررسی این موضوع به ادامه مطلب توجه کنید
چرا خشم چیزی بیش از اضطراب سرکوب شده نیست؟
در بحث خشم یا اضطراب ، خشم زمانی به وجود می آید که احساس می کنیم مجبور به افزایش تلاش برای بازگرداندن تعادل عاطفی از دست داده، هستیم.
دقت کنید گفتیم بازگرداندن تـعادل عاطفی!
مثلا مدتی است شما مدتی است تحت استرس، اضطراب و یا حتی ترس و احساس خطر(تعاریف اینها هر کدام فرق می کند) هستید
اینکه نکنه همسرتان درحال خیانت کردن هست، خودش یک موضوع نگران کننده است و وقتی روزها می گذرد و نمی توانید نتیجه لازم را بگیرید و مطمئن شوید که چنین اتفاقی در کار نیست، یک روز عصبی شده و واکنش تندی نشان می دهید.
در این مثال چه اتفاقی افتاده!؟
با ابراز خشم و عصبیت، اضطراب موقت سرکوب می شود! شاید پاسخی از همسرتان دریافت کنید که آرامشی به شما بدهد اما اضطراب واقعی کجا رفت!؟
سرکوب شد. حالا این یک مثال بود. و می توانید مثالهای بیشتری را در نظر بگیرید
فکر کنید اوضاع اقتصادی شما خوب نیست و مدتی است کاسبی شما خراب است
شما مدتی است تحت فشار روانی هستید و یک روز از کوره در می روید
اینجاست که شما پرخاشگر معرفی شدید اما مشکل اصلی اضطراب است که حل نشده باقی مانده
یعنی شاید موقت، کسی به دادتان برسد تا آرامش را بدست بیاورید اما آیا واقعاً نگرانی، استرس یا ترس شما حل شد؟
دو روی یک سکه!
خشم، با خفه کردن اضطراب، شما را از رسیدگی و درمان آن باز می دارد ، زیرا هنگامی که اضطراب سرکوب شود، دسترسی به آن دشوار است.
زیرا شما خشم را می بینید نه اضطراب؛
اینجاست که خیلی ها اشتباهاً به روان درمانگر برای خشم مراجعه می کنند در حالی که موضوع ترس، اضطراب و استرس است.
بنابراین می گوییم از بسیاری جهات، اضطراب و خشم دو روی یک سکه احساسی هستند.
بیشتر مردم ناخواسته ترجیح میدهند که اضطراب خود را به خشم «جهش دهند»، حداقل خشم این تصور را ایجاد میکند که کنترل شرایطی را که برای ما ناراحتکننده است دوباره به دست میآوریم.
دلیل ارتباط خشم با بدرفتاری این است که وقتی شخصی (همسر یا دیگران) را ناعادلانه ارزیابی میکنید و رفتار توهینآمیز را به او ابراز می کنید، احساس میکنید برای تنبیه او کاملاً موجه است.
حال ممکن است در بیشتر موارد، دیگران واقعاً کاری انجام نداده اند که مستحق دشمنی یا پرخاشگری شما باشند.
اما حمله یا سرزنش شما این حس را ایجاد می کند که به طوری عادلانه او را مورد تنبیه قرار دادید(انگار می گوییم: حقشه دلم خنک شد؛ یا پاسخم اتفاقاً عادلانه بود باید می فهمید با کی طرفه)
صرفاً سرزنش آنها به شما امکان می دهد از اضطراب و شک و تردید به خود به موقعیت راحت تر و منسجم تر از خشم عادلانه منتقل شوید.
و بدون شک، چیزی که تجربه می کنید این حس هست که: ” کارتون درست بوده” بسیار بهتر از اضطرابی است که لحظاتی قبل تجربه کردید. در حقیقت، بیشتر مردم آنقدر برق آسا از اضطراب به خشم تغییر میدهند که هرگز متوجه احساس ناراحت کننده اصلی یعنی اضطراب، ترس و نگرانی نمی شوند.
با این حال، چیزی که یک آرامش خوشایند برای شماست، برای کسانی که قربانی طغیانهای سرکش شما شدند، سنگین و گاهی غیرقابل هضمه. خشم شما برای آنها توهین آمیز است، و نسبت به آن حالت تدافعی می گیرند، زیرا در این حالت، خود را قربانی می بینید.
و این یعنی زمینه مشاجره مثلا در روابط همسران را فراهم کند.
و طرفینِ درگیر بر سر اینکه حق با چه کسی است با یکدیگر بحث کنند.
از دید مرکز مشاوره شرق تهران راه حل این هست که به نوع هیجان پشت این دعوا دقت کنند(نگرانی، اضطراب، ترس و حتی افسردگی) یعنی اگر ما بتوانیم در مورد نگرانی هایمان به موقع صحبت کنیم و پاسخ مناسبی از طرف دیگر رابطه بگیریم، به پرخاشگری منجر نمی شود.
مواظب بومرنگ باشید
در مجموع، خشم ممکن است بهعنوان راهحل کوتاهمدتی برای «غلبهکردن» اضطراب مؤثر باشد، اما در طولانیمدت بومرنگ میشود و معمولاً همانقدر که برای دیگران درد دارد، به شما هم آسیب می زند و درد ایجاد می کند.
اصولا پرخاشگری می تواند بومرنگ شود و متقابلاً فرد پرخاشگر را با پیامدهای آن مواجه کند.
پس در بحث خشم یا اضطراب متوجه شدید که باید دنبال علت به وجود آمدن خشم باشید و مشخصاً به این فکر کنیم که چه احساس یا هیجانی قبل از خشم تجربه شده.