خانواده سالم

خانواده سالم

خانواده سالم

ویژگی تمامی خانواده ها از جمله یک خانواده سالم عبارت است از محبت، وفاداری و تداوم عضویت.

همین ویژگیهاست که آن را از سایر نظامهای اجتماعی متمایز می سازد.

حتی هنگامی که این ویژگیها مورد چالش قرار می گیرد،

مثل زمانی که بحران خانوادگی پیش می آید معمولا باز هم خانواده در برابر تغییر مقاومت نشان می دهد.

و برای بازگردانی الگوهای تعاملی آشنای خود به حرکات اصلاحی دست می زند.

هر خانواده بدون توجه به شکل آن(تک والدی-ناتنی-هسته ای) باید در جهت ارتقای روابط مثبت و مطلوب میان اعضای خود تلاش کند.

و به نیازهای شخصی آنها توجه داشته باشد.

و آماده کنار آمدن با تغییرات ناشی از تحولات مثل ترک فرزندان، بحرانهای غیر منتظره باشد.

به ویژه، تمامی اعضای خانواده باید سبکها و راهبردهای کنار آمدن با فشارهای روانی را که از درون و بیرون خانواده می جوشد، به روش مورد نظر خودشان پرورش دهند.

این پویایی شرط کارکرد یک خانواده سالم است.

دو ویژگی مهم که یک خانواده را سالم می سازد

یک خانواده سالم چه ویژگی هایی باید داشته باشد تا در زمان بحران بتواند واکنش مناسب را نشان دهد؟

در این بحث تاکید روی اعضای اصلی خانواده یعنی والدین می باشد که در ابتدا به عنوان زوج مطرح هستند و کم کم نقش والدی را بر عهده می گیرند

انعطاف پذیری

نقطه مقابلِ دُگم بودن؛

سبب می شود عضوی از خانواده که واجد چنین ویژگی می باشد نسبت به تغییرها و تجارب پیش رو استقبال کند.

آینده نگر بودن

اعضای یک خانواده سالم در مورد رفتارهای همدیگر بی حساب و کتاب واکنش نشان نمی دهد.

آنها دقیقا می دانند چه می کنند؛

زمانی که با مشکلی در روابط خود با عضو دیگر مواجه می شوند می توانند خوب بیندیشد

که واکنش آنها چه تغییری در روابط و در زمان حال و آینده ایجاد می کند.

بنابراین وقتی پدری می گوید:

من فرزندم را می زنم و هر طور که بخواهم رفتار می کنم، او غلط می کند به من گوش ندهد…

در واقع می گوید آینده نگر نیست و آینده اهمیتی ندارد و فکر می کند اگر فرزندش بزرگ شود باز هم با او به همین روش ادامه می دهد.

او فکر می کند همیشه روشش به یک شکل کارساز است یعنی دستور از او و اطاعت از فرزند!

اما او به این نمی اندیشد که تحولات رشدی فرزندش سبب می شود این روش “خطی” او برای بزرگسالی فرزندش بی اعتبار شود.

شاید برخی والدین چنین بیندیشند که چون فرزندشان در سن کودکی است و سلطه پذیر است می توانند هر طور که می خواهند رفتار کنند.

این دو ویژگی فوق چیزی نیست که به یکباره در خانواده متولد شود.

بلکه زمانی که دو نفر تصمیم می گیرند در منظومه زن و شوهری قرار بگیرند

و به ایفای نقش همسری بپردازند باید روی انتخاب همدیگر بر مبنای دو ویژگی فوق دقت کنند.

زیرا شخصیت و ویژگیهای آن در ایجاد یک خانواده سالم نقش مهمی دارد.

پس تلاش در ابتدا و پیش از دلبستنِ احساسی باید متمرکز این باشد

که شخصی برای همسری ملاک انتخاب باشد که به لحاظ شخصیتی ویژگیهای لازم را داشته باشد.

ویژگیهایی که در بحرانها بتوان روی آن حساب کرد.

هوش هیجانی

هوش هیجانی یعنی مهارت شناخت و کنترل عواطف و هیجان‌های خود و دیگران؛

دانیل گلمن صاحب نظر علوم رفتاری و نویسنده کتاب «کار کردن به وسیله هوش هیجانی» اولین فردی بود که این مفهوم را وارد عرصه سازمان کرد.

گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت یا قابلیتی دانست که عمیقا تمامی توانایی‌های فردی را در دایره خود دارد در مدل گُلمن به طور خلاصه پنج حوزه اساسی هوش هیجانی مورد بررسی قرار گرفته است:

  1. شناخت هیجان‌ها و احساسات خود: خودآگاهی
  2. مدیریت هیجان‌ها و احساسات خود: خودمدیریتی
  3. خودانگیزشی
  4. تشخیص و درک هیجان‌ها و احساسات دیگران: دیگرآگاهی
  5. مدیریت رابطه با دیگران: دیگر مدیریتی

مولفه های هوش هیجانی

اما شخصی که هوش هیجانی بالایی دارد، سه مؤلفهٔ هیجان‌ها را به‌طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق می‌کند:

  • مؤلفهٔ شناختی
  • مؤلفهٔ فیزیولوژیکی
  • مؤلفهٔ رفتاری

وقتی می گوییم فرد برخوردار از هوش هیجانی قادر است سه مولفه فوق را با هم تلفیق کند

یعنی وقتی با چالشی مواجه می شود نمی گوید

این اتفاق یا مثلا این واکنش همسر یا فرزندم غیر منطقی است، او حق ندارد چنین کند، خودم به حسابش می رسم و امثال اینها.

بلکه او قادر است از زاویه همدلی(یکی از مولفه های هوش هیجانی) به مشکل نگاه کند

مثلا چه اتفاقی افتاد که همسرم به اینجا رسید که برای همیشه منزل را ترک کند!؟

چه چیزی او از من دریافت نکرد که طاقتش طاق شد.

بنابراین وقتی کسی می گوید به چه جراتی منزل را ترک کرد، حالا که رفتی برنگرد، یعنی می گوید

“من قادر درک هیجانی و احساسی تو نیستم”

علم مدیریت بر این باور است که رهبران و مدیران، با هوش‌های هیجانیِ بالاتر، توان بیشتری برای هدایتِ سازمانِ تحت کنترل‌شان دارند.

یافته‌های جدید نشان می‌دهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه‌شناسی بالایی هستند،

اما فاقدِ هوش هیجانی و اجتماعی‌اند،

در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیف‌تری دارند.

جالب اینجاست که در مدیریت خانواده، یافته های کلینیکیِ نگارنده موید همین مطلب است.

اگر چه شاخص وظیفه شناسی و وجدان کاری برای داشتن یک زندگی خانوادگی مبتنی بر اصول اخلاقی خوب است

اما به تنهایی کافی نیست. و در غیاب داشتن احساسات و توانایی درک دیگری، کارساز نیست.

پس یکی از ویژگیهایی که برای داشتن خانواده سالم ضروری است،

برخوردار بودن از هوش هیجانی یا تلاش برای آموزش آن است.

مجموعه ای از خصوصیات فوق، ویژگی می سازد که از آن به عنوان “با تدبیر بودن” یاد می کنیم.

این ویژگی، حتمی مستلزم داشتن خصلتی دیگر است و آن خودکنترلی است.

خودکنترلی

خودکنترلی به ما کمک می کند در هر جایی و هر زمانی هر واکنشی نشان ندهیم!

طبیعتا برخوردار بودن از این ویژگی، مهارت می خواهد و نیاز است

که افراد در مقیاس های روان نژندی(اضطراب، افسردگی، خشم، آسیب پذیری) نمره خوبی بگیرند.

بنابراین اگر کسی این دغدغه را دارد که مثلا مضطرب است

یا حساسیت بالایش باعث می شود ذهن خوانی کند و سپس برانگیخته شود و از کوره در برود،

چنین شخصی اول باید روی خودش کار کند.

پس اگر دقت کرده باشید، متوجه می شوید که همه این ویژگیها به هم پیوسته است.

و بهم پیوستگی این شاخصها، فرد کمال یافته نمی سازد! اما فرد با مهارت می سازد که خود تضمین کننده ایجاد خانواده سالم است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *