چرا پیشبینی ها درست از آب در نمی آید؟
در این مطلب می خواهم یک نکته ظریف رو مطرح کنم که دانستم آن مفید است و آن اینکه چرا پیشبینی ها درست از آب در نمی آید؟
دقت کردین گاهی می گوییم که:
من می دانستم اگر فلان کار را کنم فلان اتفاق می افتد ولی نه تا این حد!
یا:
می دانستم که اگر با فردی که ازدواج کنم که تک دختر یا تک پسر خانواده اش هست، مشکلاتی خواهم داشت، من فکر نمی کردم این قدر سخت باشه
همیشه یک جمله ی “می دانستم ولی نه تا این حد” وجود دارد.
و همین موضوع باعث می شود افراد وقتی می خواهند ازدواج کنند حتی نزد متخصص مشاور خانواده در یک مرکز مشاوره می نشینند و می گویند که آره فکرشو کردم که چه مشکلاتی داشته باشم!
اما همین افراد وقتی در عمل مشکلات را تجربه می کنند، جمله های بالا را به زبان می آورند
و به جمله ی “نمی دانستم تا این حد” می رسند.
چرا این اتفاق می افتد؟
اولین علت چیست؟
نداشتن اطلاعات کامل از وجود مشکلات بعدی، با اینکه با خود می گوییم که من حساب همه چیز را کرده ام.
در این مورد ما معمولا مدعی آگاهی هستیم اما در عمل می فهمیم که آگاهی ما کافی نبوده.
دومین دلیل، در تصمیم های احساسی مثل ازدواج، چون حالمان خیلی خوب است و با خوش بینی و شهامت به اوضاع نگاه می کنیم، احتمال نادیده گرفتن جزئیات بالا می رود.
معمولا در چنین شرایطی، ساده انگارانه به مسائل نگاه می کنیم.
یک جمله معروف این است که اگر به چنین اشخاصی انتقاد کنیم می گویند:
“همه زندگی ها مسکلات دارد من که نمی توانم دنبال ایده آل باشم!”
و به این طریق و با بیان یک عبارت مقبول و به ظاهر منطقی، جواز اجرای تصمیم را خودشان صادر می کنند.
غالباً در این جمله هم احساسات وجود دارد.
پیشنهاد روانشناس و مشاور
نکته ی دیگر اینکه قرار نیست که ما پیش بینی دقیقی کنیم و بعد انتظار کنترل اوضاع را هم داشته باشیم.
یعنی اینکه ما فکر می کنیم” می دانستم فلان اتفاق می افتد نه تا این حد” می تواند ناشی از این تفکر باشد که ما می خواهیم اوضاع را تماماً کنترل کنیم.
و معنی واقع بینانه ای است که باید پذیرفت، آن اینکه مشکلات همیشه وجود خواهد داشت.
حتی با وجود پیش بینی ها!
پس در واقع چند رویکرد وجود دارد:
یکی اینکه ما آگاهی کافی نداشتیم و با مشکلاتی فراتر از آنچه که پیش بینی کردیم، مواجه شدیم.
دوم اینکه احساسی برآورد کردیم.
و سوم این احتمال وجود دارد که آدمی کنترل گر هستیم.
روانشناس مرکز مشاوره توصیه می کند که هر جا گفتید که من اطلاعاتم خوب است و پیامدهای این تصمیم را بررسی کردم، حتما با مشاور و روانشناس در میان بگذارید.
و این کار را یکبار انجام دهید.
شما می گویید من می دانم ازدواج با یک فرد سن بالا و اختلاف سنی زیاد مشکلاتی دارد، مثلا بچه دار شدن…
یا شاید چون سن همسرم بالاست خیلی احساس کند خیلی چیزها را می داند و مغرور شود و…
حالا در عمل مواجه شدین که نه تنها این مشکلات را دارد بلکه می خواهد مرتب شما را آموزش دهد،…
نمی گذارد شما تجربه کنید…
اعتماد به نفستان را می گیرد
نیاز به تفریحش از شما کمتر است و خیلی زود سرزندگی خود را از دست می دهد .
یا بر این باور هستید که اول ازدواج سخت است و می دانم باید سخت کار کنم و با همسرم هماهنگ کردم که باید همکاری کنیم چون قرض و بدهی هست و…
ارزیابی باید واقع بینانه داشته باشید
اما بعد از ازدواج به مرکز مشاوره مراجعه می کنید و کار به زوج درمانگر می کشد.
زیرا دلیل نمی شود چون شما با همسرتان هماهنگ کردین، هیچ مشکلی پیش نیاید!
شما دقیقا نمی توانید پیش بینی کنید که بعد از ازدواج، خودِ شما به دلیل زندگی سخت و بدهی و کار کردن دو شیفت و غیره چه اخلاق غیرقابل تحملی پیدا می کنید!
حالا انتظار دارید همسرتان تحمل تان کند؟
بنابراین از این برآوردهای رویاگونه نکنید.